
به گزارش پایگاه خبری مغرب، نقش روحانیون در همه ابعاد چون سیاسی، فرهنگی- اجتماعی و حتی اقتصادی ایران از زمانهای خیلی دور نقش مرجع بودن و منبع بودن و هادی را برای عمومی جامعه داشته و این جامعیت از زمان صفویه شکلی پررنگتر به خود گرفت. مطالعه تاریخ از زمان صفویه تا پیروزی انقلاب اسلامی گویای این مطلب است که روحانیون بزرگی یا خود هدایتگر جنبش یا قیامی بودهاند یا سرداران و مبارزان بزرگ با تأسی از صحبتها و کلام آنها جنبشی را راه انداخته و در مقابل ظلم و فساد و تبعیض و بیعدالتی و … قد علم کردهاند.
مبارزات شجاعانه امام خمینی(ره) و قدرت ایشان در مواجهه و برخورد با رژیم پهلوی وجود و حضور روحانیون به عنوان هدایتگر را برای اقشار مختلف مردم ملموستر کرد و خون تازهای را جامعه پراکند.
چه بسا روحانیون مبارز و متعهدی که در مکتب خمینی کبیر رشد و پروش یافتند و در جای جای ایران به دستور و حکم امام وظیفه مبارزاتی خود علیه طاغوت را به درستی انجام میدادند، یکی از این روحانیون مبارز شهید محراب آیتالله سید اسدالله مدنی است که با حضور خود در شهرها و روستاهای مختلف ایران چون همدان جنبش و حرکت بزرگی را در میان افراد انقلابی ایجاد کرد و به مردم برای خلق کارهای انقلابی بزرگ شهامت، جسارت و وحدت رویه بخشید.
بیستم شهریور مصادف است با سالروز شهادت این روحانی بزرگ که به بهانه آن بسیار گذرا به زندگی و نقش مبارزاتی ایشان اشاره میکنیم.
در خاطراتی به تولد ایشان اشاره شده که آقامیرعلی شب قبل از تولد خواب عجیبی دیده بود. کنار حوض حیاط خانه هنگام وضو گرفتن مردی سبزپوش ظاهر شده و همراه او مشغول گرفتن وضو شد. مرد با آن چهره نورانی خیره به آقامیر گفته بود در انتظار فرزندی هستی؟ و او سر تکان داده بود. مرد گفته بود: « این نوزاد از ذریه ماست و اسلام از او خدمات بسیاری خواهد دید. در تربیت او بکوش».
آقا میرعلی نوزاد را در آغوش گرفت و با صدای بلند گفت: با نام جدم نامش را اسدالله میگذاریم؛ سپس قرآن را برداشت و در کنار صفحه اول آن نوشت: اسدالله مدنی دهخوارقانی، تولد سال ۱۳۳۲ ه. ق برابر با سال ۱۲۹۳ ه.ش.
از کودکی تا اجتهاد
اسدالله در چهارسالگی مادر و در ۱۶ سالگی پدر را از دست داد و این شروع فصل جدیدی از زندگی او بود، وی به رغم مشکلات فراوان شخصی ناشی از درگذشت پدر و استبداد عصر رضاخانی، سرپرستی خانوادهاش تمام کارها را مثل مردی پخته رو به راه کرد و با وجود مخالفت اطرافیان با کمترین توشه عازم قم شد.
حضور در کلاس درس امام خمینی فصل تازهای در زندگی اسدالله گشود؛ وی نزدیک به چهار سال در زمینه فلسفه، عرفان و اخلاق از محضر امام خمینی (ره) کسب فیض کرد. پس از مدتی راهی نجف شد و چنان پله ترقی را طی کرد که در زمان کوتاهی به مسلک استادان حوزه درآمد و حتی اجازه اجتهاد دریافت کرد.
فعالیتهای سیاسی آیتالله مدنی به زمان تحصیل ایشان در حوزه علمیه قم بازمیگردد. وی در این ایام مدتی به زادگاه خود، آذرشهر بازگشت و در آنجا علیه بهاییان، سخنرانیهای متعددی کرد که منتج به اخراج آنها از این شهر شد و در پی این اقدام، شهربانی وقت او را دستگیر و برای مدتی به شهر همدان تبعید کرد.
پس از حوادث شهریور ۱۳۲۰ مدنی به شهر خود بازگشت و از آنجا هم راهی نجف شد. در همین دوران با مجتبی نواب صفوی آشنا شده و هنگامی که نواب برای پاسخ دادن به یاوهگوییهای احمد کسروی به ایران میآمد، اندوخته خرج ازدواجش را برای تهیه اسلحه به نواب صفوی داد.
مبارزه با فساد و بهائیت
وی مرد عمل در مبارزه با فساد بود و از هیچ چیز هراسی نداشت مانن واقعه سال ۱۳۳۱ که سید در سخنرانیهای خود خطاب به مردم زادگاهش اظهار کرد: « بعضیها از من میپرسند اهل کجایی؟ و من میگویم: « آذرشهر»؛آنها گفتند: «آذرشهر شراب خوبی دارد که در تمام ایران مشهور است». حال وجود کارخانه مشروبسازی در این شهر چه معنا دارد؟! و..
و برای مبارزه با کلاه پهلوی و لباس متحدالشکل گفت: « سفارش کردهام از تبریز کلاه پوستی بیاورند، هرکس باز هم کلاه پهلوی بگذارد دیگر برای نماز جماعت به مسجد نیاید».
وی با این سخنرانیها و حرکت مردم به سمت کارخانه مشروبسازی دادستان به سید قول داد که ظرف ۱۵ روز کارخانه برچیده شود.
همچنین سرمایهداران بهایی در آذربایجان بر بعضی مراکز از جمله کارخانههای برق مسلط بودند. سید با تحریم مصرف برق آن کارخانه و تحریم خرید و فروش با این فرقه مبارزات ضد بهائیت را تشدید و سرانجام شهر مذهبی آذرشهر از شر این فرقه پاک شد.
الگوی غیرت دینی
آیتالله مدنی در پنجم مرداد سال ۱۳۴۱ از عراق وارد همدان شد و در روستای دره مرادبیک ساکن شد.
وی به نزدیکانش گفت: « من دیدم باید همدان را حرکت بدهم و از یک ده کار را شروع کردم تا مردم ببینند، بعد گرایش پیدا کنند.». وی دستور داد کسی حق ندارد بدون حجاب اسلامی وارد بشود همچنین فروختن و خوردن مشروبات الکی را ممنوع کرد و دره مرادبیگ یک ده نمونه شد. این عمل باعث علاقه مردم متدین همدان و ماندگاری سید برای سالها در همدان شد.
سید در دوران اقامت خود در همدان علاوه بر فعالیتهای مبارزاتی آثار ماندگاری چون مسجد مهدیه، راهاندازی صندوق قرضالحسنه مهدیه، تشویق در شکلگیری موسسه دارالایتام مهدیه، احداث درمانگاه مهدیه، ساختن مدرسه ملی تحت عنوان مدرسه دینی در روستای دره مرادبیگ، مدرسه علمیه در همدان، احداث حسینیه و مسجد و کتابخانه در دره مرادبیگ و صندوق تعاون و امور اجتماعی به جا گذاشت.
غرق در ولایت امام خمینی
در نیمه دوم سال ۱۳۴۱، لایحه انجمنهای ایالتی و ولایتی در مجلس تصویب شد که مورد اعتراض گسترده علما و مراجع قرار گرفت. آیتاللهمدنی نیز همگام با حرکت منسجم علما و در اعتراض به این اقدام دولت، در سخنرانی خود در مسجد جامع شهر همدان، مردم را به حمایت از مبارزات علمای قم فراخواند و همراه دیگر علمای شهر همدان تلگراف اعتراضآمیزی درخصوص تصویب این لایحه به اسدالله علم مخابره کرد. رفت و آمدهای پیاپی به نجف و همدان، ایراد سخنرانی در مساجد شهر همدان و دیگر شهرهای همجوار و نیز انجام کارهای اجتماعی، عمده فعالیت ایشان تا تبعید امام خمینی از ایران در تاریخ ۱۳ آبان ماه ۱۳۴۳ را تشکیل میدهد.
با گسترش فعالیتهای تبلیغی ایشان در راستای حمایت از امام خمینی ساواک در سال ۱۳۴۶ او را از رفتن بر منبر منع کرد اما وی به تبلیغ گسترده مرجعیت و نهضت امام خمینی در همدان پرداخت به طوری که ساواک گزارش میدهد، بیش از یک سوم اهالی همدان را به حضرت آیتالله خمینی ارجاع داد. آیتاللهمدنی فعالیتها و اقدامات گذشته خود را تا اوایل سال ۱۳۵۰ ادامه داد. او که کولهبار جهاد و مبارزه را از دوران جوانی به دوش گرفته بود از نجف تا کربلا تا آذرشهر،همدان، خرمآباد و نورآباد و هرجای دیگر رفت و با شهامت و شجاعت خود علیه طاغوت مبارزه کرد و با فریادش سکوت مرگبار ناشی از استبداد را شکست و بذر انقلاب را پاشید و پیام امام را به گوش مردم رساند و آنها را به جنبش و قیام فراخواند. سید گفته بود: « من نه از تبعید هراس دارم نه از اعدام، سرم را از تنم جدا کنید من از رهبری امام دست برنمیدارم. از ولایت فقیه دست برنمیدارم. از این انقلاب دست برنمیدارم.»
سید اسدالله و مناجاتهای شبانه
سید عارف و سالک بود که اطرافیان وی میگویند وقتی ما حالات ایشان را میدیدیم خیال میکردیم روح در قالب ندارد.
مرحوم آقامیرزا جواد ملکی در کتاب اسرارالصلاه درباره شهید مدنی میگ.ید: « این روایت را انکار نکن؛ خدا را شاهد میگیرم که من از مجتهدین و شبزندهداران کسی را میَشناسم که به هنگام شب فرشتهای او را بیدار میکند و او را به لفظ آقا خطاب میکند و آن شخص بیدار میَشود و به نماز شب میایستد.
دخترشان میگوید: پدرم حتی در انتخاب دعا بسیار دقیق بود و دعاهایی که در آن ذکر دنیا و بهشت کمتر بود و دعاهایی که قرب به حق و رضایت حق بود میخواندند و به آن عمل میکردند و همینها او را به جایی راشنده بود که در او بخل، کینه و حسد وجود نداشت.
خادم مردم
او خود را خدمتگزار مردم میدانست و هرگز نگاه بالا به پایین نداشت، اوایل انقلاب یک روز ایشان ناهار میخورد و خسته بود، شهید عبرزاده به مراجعهکنندگان گفت: آقا خسته است و غذا میخورد؛ سید این حرف را شنید و به شهید تذکر داد چرا مانع مردم میشوید مردم کار دارند و درب خانه من بر روی کسی بسته نیست یا هنگامی که را ماشین جایی میرفتند به راننده میگفت که آهسته برود تا اگر کسی کاری داشت سریع نگه دارد و او بدون واسطه بتواند حرفش را بزند.
آقا گروههایی داشت که شبها و مخفیانه برای فقرا غذا میبردند و پشت درب منازل آنها میگذاشتند و اگر خودشان برای فقرا ارزاق میبردند روی سرشان عبا میکشیدند تا کسی ایشان را نشناسد.
پدری بیمانند برای جوانان
آقا به جوانان عشق میورزید و هر جوانی که از در وارد میشد، ایشان جلوی پای او بلند میشد و او را به سینه میچسباند و میبوسید و همیشه برای جوانان وقت میگذاشت. ایشان در پاسخ به سوال یکی از نزدیکان که پرسیده بود حاج آقا چرا این قدر برای جوانان وقت میگذارید؟ گفته بودند: «اگر من آغوشم را برای بچهها جوانان باز نکنم آغوشهای باز شده نگرانکنندهای هست که اینها را درمییابد».
ارتباط با امام زمان(عج)
یک وقت ایتالله مدنی از نجف به کربلا پیاده میآمدند و نزدیک کربلا که رسیدند به روی عمامهشان زدند و هایهای گریه کردند. پرسیدند علت چیست؟ فرمود: حضرت ولی عصر را زیارت کردم در حالی که متأثر بودند و برای جد غریبش گریه میکردند.
شجاعت در عمل
آنقدر شجاعت داشت که وقتی خبر کشتار کماندوهای رژیم شاهنشاهی را در یکی از شهرهای همدان شنید به مسجد رفت و گفت: «اگر از این ساعت یکی از مأموران کوچکترین تیراندازی به سوی مردم بکند حکم جهاد را صادر میکنم و اگر حکم را صادر کنم خواهید دید که مردم ظرف یک ساعت همه مأموران را قتل عام میکنند» و به محض رسیدن آقا به منزل رئیس شهربانی آمد و به التماس افتاد و قول دادند که در هیچ جایی تیراندازی نشود.
مجاهد نستوه
نقش آیتالله مدنی در هدایت و جهت دهی به مبارزات مردم همدان در بهمن سال ۱۳۵۷ حساس و مهم است.
روز ۲۱ بهمن که لشگر زرهی همدان برای سرکوبی مردم راهی تهران بود، وی به همراه مردم مبارز همدان با دست خالی و پوشیدن کفن، راه را بر این لشگر زرهی بست. با رهبری او، مردم با تقدیم شهیدانی به انقلاب از حرکت تانکها به سمت تهران جلوگیری کرد.
پس از پیروزی انقلاب اسلامی آیتالله مدنی از طرف مردم همدان به نمایندگی مجلس خبرگان انتخاب شد؛ وی به دستور امام با اختیارات کامل به امامت جمعه شهر همدان منصوب شد اما با شهادت آیتالله قاضیطباطبایی امام جمعه و نماینده حضرت امام در تبریز به دست گروهک فرقان با حکم امام(ره) به عنوان امام جمعه تبریز معرفی شد.
حامی سپاه و عاشق شهادت
با آغاز جنگ تحمیلی عراق علیه ایران، شهید مدنی فعالیتهای بسیاری جهت کمک به جبهه داشت. او در برگزاری جلسات مشورتی با سایر ائمه جمعه پیرامون جنگ ید طولایی داشت. یکی از محسنات جلسات این بود که موضع محکمی در خصوص اختلافات داخلی که توسط ملیگرایان و عوامل بنیصدر ایجاد شده بود صادر میشد.
بنیصدر با سپاه همکاری نداشت و آقا برای تقویت سپاه و پشتیبانی از آن لباس سپاه را میپوشید و بدین وسیله خود را منتسب به سپاه میکرد. تنها مخالفت آقا با سپاه این بود که میگفتند محافظهای من را کم کنید. از طرف دیگر آیتالله مدنی شخصاً در جبههها حضور مییافت.
طلایهدار محراب
او طلایهدار محراب بود و در یکی از جلسات درس به شاگردان خود گفته بود: « من در دو موضوع نسبت به خود شک کردم، یکی این که آیا من سید هستم؟ و دیگر اینکه آیا شهید میشوم یا نه؟ تا اینکه شبی امام حسین(ع) را در خواب دیدیم که بالای سر من امد و دستی بر سر من کشید و این جمله را فرمود “یا بنی انت مقتول” یعنی ” پسرم تو شهید میشوی” که من در خواب جواب هر دو سوالم را گرفتم.» و سرانجام پس از عمری تلاش، جهاد، مبارزه و سیر و سلوک به تاریخ ۲۰ شهریور سال ۱۳۶۰ و در سن ۶۹ سالگی توسط منافقین کوردل در نماز جمعه تبریز به فیض شهادت نایل آمد.
او عالمی بزرگ و تربیتیافته در مکتب خمینی بود که جوانها جوان بود و با متهجدان متهجد،فردی اجتماعی که زندگیش مانند مردم عادی جامعه بود،مسئولی که در میان مردم بود و هرگز خود را از مردم جدا نمیدانست؛ هنگامی که سخنرانی میکرد مردم را هیجان میآورد و وقت یمیگفت عزیزان من به خود آیید این نفس را تنبیه کنید از خودم شرم میکنم،چون باید اول خودم را نصیحت کنم،اشک از چشمانش سرازیر میَشد و همه منقلب میشدند.
امام خمینی در مورد شهادت این عالم بزرگ پیام دادند:
با شهید نمودن یک تن دیگر از ذرّیه رسول اللّه و اولاد روحانی و جسمانی شهید بزرگ امیرالمؤمنین(ع) سند جنایت منحرفان و منافقان به ثبت رسید. سید بزرگوار و عالم عادل عالیقدر و معلم اخلاق و معنویات حجت الاسلام و المسلمین شهید عظیم الشأن مرحوم حاج سید اسداللّه مدنی رضوان اللّه علیه همچون جد بزرگوارش در محراب عبادت به دست منافقی شقی به شهادت رسید. اگر با به شهادت رسیدن مولای متقیان، اسلام محو و مسلمانان نابود شدند، شهادت امثال فرزند عزیزش مدنی هم آرزوی منافقان را برآورده خواهد کرد. اگر خوارج سیاه بخت از شهادت ولی اللّه الاعظم طرفی بستند و به حکومت رسیدند، این گروهک خائن نیز به آمال خبیث خود که سقوط حکومت اسلامی و برقراری حکومت آمریکائی است می رسند. آنان لعنت خدا و رسول و ننگ ابدی را برای خود و اینان عذاب ابدی خدا و نفرت و لعنت قادر متعال و امت اسلام را برای خود و هم پیمانان و اربابان خونخوار خویش به بار آوردند.
شهید مدنی با شهادت مظلومانه خود ضد انقلاب و منافقین ضد اسلام را به کلی منزوی کرد. این چهره نورانی اسلامی، عمری را در تهذیب نفس و خدمت به اسلام و تربیت مسلمانان و مجاهده در راه حق علیه باطل گذراند و از چهرههای کمنظیری بود که به حد وافر از علم و عمل و تقوا و تعهد و زهد و خودسازی برخوردار بود. به شهادت رساندن چنین شخصیتی به تمام معنی اسلامی، همراه با تنی چند از فرزندان اسلام و یاران با وفای انقلاب اسلامی در میعادگاه نماز جمعه و در حضور جماعت مسلمین، جز عناد با اسلام و کمر بستن به محو آثار شریعت و تعطیل جمعه و نماز مسلمین توجیهی ندارد.
اگر تا امروز برای جنایتها و شرارتهای خود بهانههای بیپایهای میتراشیدند، در شهادت این عالم متقی که جز درباره خدمت به اسلام و مسلمانان نمیاندیشید بهانهای جز انتقام از اسلام و ملت شریف نمیتوانند بتراشند و..
روح این مجتهد بزرگ و خستگیناپذیر شاد و راهش پرروهرو باد